نوشته شده توسط : محمدآذری

براي نخستين‌بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعي متعلق به چهارهزار و 800 سال پيش كشف شد.به گزارش خبرنگاران دكتر سيدمنصور سيدسجادي ـ سرپرست گروه باستان‌شناسي شهر سوخته ـ با اعلام اين مطلب افزود: اين چشم متعلق به زني تنومند 25 تا 30 ساله است كه در قبرستان شماره‌ي 6705 منطقه‌ي گورستان مدفون بوده است. وي با اشاره به مطالعات نخستين كه وجود آثار آبسه در زير تاق ابرو را نشان مي‌دهند، گفت: به‌دليل طول زمان زيادي كه بخش زيرين چشم مصنوعي با پلك در تماس بوده است، آثار ارگانيكي پلك چشم روي آن قابل ديدن هستند.



او درباره‌ي جنس اين چشم مصنوعي، توضيح داد: جنس و ماده‌ي چشم يادشده هنوز مشخص نيست و تشخيص آن به آزمايش‌هاي بعد موكول شده است؛ اما به‌نظر مي‌رسد، در ساخت اين چشم از قير طبيعي كه با نوعي چربي جانوري مخلوط شده، استفاده شده است.به گفته‌ي‌ سرپرست هيات باستان‌شناسي شهر سوخته روي اين چشم مصنوعي ريزترين مويرگ‌هاي داخل چشم توسط مفتول‌هاي طلايي به قطر كمتر از نيم ميلي‌متر طراحي شده‌اند. مردمك اين چشم در وسط طراحي‌شده و تعدادي خطوط موازي كه تقريبا يك لوزي را تشكيل مي‌دهند، در اطراف مردمك ديده مي‌شوند. از دو سوراخ جانبي در دو سوي اين چشم مصنوعي براي نگهداري و اتصال آن به حدقه‌ي چشم استفاده مي‌شده است.بررسي‌هاي انسان‌شناسانه نشان داده‌اند كه به احتمال زياد اين زن سني بين 25 تا 30 سال داشته و دورگه (سياه و سفيد) بوده است. در اين قبر همچنين ظرف‌هاي سفالي، مهره‌هاي تزييني، يك كيسه‌ي چرمي و يك آينه مفرغي يافت شده‌اند. قدمت اين قبر و چشم مصنوعي يافت‌شده به حدود چهارهزار و 800 سال پيش مي‌رسد و بررسي و مطالعه براي دستيابي به اطلاعات بيشتر درباره‌ي اين چشم و اسكلت ادامه دارد
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیها , سیستانیهادرگلستان , دانشجویان سیستانی , سایت های سیستانی , نویسندگان سیستانی , بزرگان سیستانی , غکس , شهرسوخته , چشم مصنوعی , گلستان نو , ,
:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستانیها،بزرگان ومفاخرسیستان،سیستان ونقش آن درتمدن بشری،گلستان نو

ابراهیم سجزی سیستانی

ابراهیم سجزی سیستانی، از دانشمندان سیستانی قرن اول هجری قمری است.ابراهیم در سال شصت هجری قمری، پانزده حرف از حروف اوستایی در خط «مسند» را، به جای حروفی در خط کوفی، بکار برد. وبرای آن اصول وقاعده‌ای ترتیب داد که به مراتب از خط مسند آسانتر بود.بدین ترتیب ابراهیم سجزی مخترع خط معقلی به شمار می‌رود.



ابو داوود سجستانی


ابو داوود سجستانی، وی متولد ۲۰۲ هجری قمری و متوفای سال ۲۷۵ ه.ق می‌باشد. بنا به اظهار ابن ندیم، نام اصلی او سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر شداد است.

این فقیه و دانشمند سیستانی، کتب متعددی در فقه، تفسیر و حدیث تالیف نموده‌است که مشهورترین آن حدیث السنن است که مشتمل بر پانصدهزار حدیث که چهار هزار و هشتصد حدیث فقط در باره فقه و تشریع در آن آمده‌است.

دهخدا در لغت نامه و در خصوص وی چنین می‌نویسد.سلمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر، مشهور به ابو داوود، پیشوای اهل حدیث است.

ابوالفتح بستی


ابوالفتح علی بن محمد بستی از شاعران سده چهارم هجری قمری است.زادگاه او را شهر بست سیستان می‌دانند.او به زبان عربی تسلط کامل داشت.از نتایج طبع او، دو دیوان شعر به جای مانده‌است. وفات وی را به سال ۴۰۱ ه.ق ثبت نموده‌اند. نویسنده کتاب دورنمایی از فرهنگ ایرانی و اثر جهانی آن، این شعر را به عنوان نمونه‌ای از اندیشه و قلم این شاعر سیستانی در نوشته خویش آورده‌است.یکی نصیحت من گوش دار و فرمان کن که از نصیحت سود، آن کند که فرمان کرد
همه به صلح گرایو مدارا کن که از مدارا کردن، ستوده گردد مرد

ابوالفتح سگزی


ابوالفتح سگزی یا ابوالفتح سیستانی، از شاعران و ملوک برجسته سیستان در سده یازدهم هجری قمری است. علاوه بر حکومت داری، در سرودن شعر تبحر داشت. گرچه در سیاست حکومتی با برادرش ملک حمزه اختلافی نداشت، اما در زمینه شعر وشاعری با وی اختلاف داشت. حمزه غافل سیستانی این رباعی را خطاب به برادرش ابوالفتح سیستانی سروده است.برخاطر عاطرت غباری نرسد از گفته من تو را نقاری نرسد
هرچند طلای خاطرت غش نیست بی زحمت آتش به عیاری نرسد


ابوالفتح نیز پس از دیدن رباعی برادرش، در جواب می سراید.نظمم ز شراب معنوی سرشار است در کش را هوشیاری، ای در کار است
محتاج به پایمردی آتش نیست نقد سخنم، طلای دست افشار است

ابوالفرج سگزی


ابوالفرج سگزی، از شعرای نامدار و اندیشمند سیستان است که در حدود سال‌های 372-333 هجری قمری به هنر شاعری مشغول بود. مطالعه در زندگی و شعر ادیبان قبل از خودش، از وی استادی چیره دست و سراینده‌ای ماهر ساخت.بطوری که در متون، همیشه لقب استاد در کنا نامش مشاهده می‌شود. وفات ابوالفرج را سال 393 هجری قمری ذکر کرده اند.چندان که گرد عالم صورت برآمدیم غمخواره آمد آدم و بیچاره آدمی
هرکس به قدر خویش گرفتار محنت است کس را ندادند برات مسلمی

ابوالفضل بستی


ابوالفضل الحافظ القاضی بن موسی البستی، یکی از فضلا و عرفای نامدار در تاریخ تصوف سیستان است .این عارف، محدث وعالم مشهور سیستانی، صاحب تالیف کتاب‌های متعددی از جمله کتاب شرح شفا می‌باشد.

در کتاب ریاض العاشقین آمده است که : شیخ ابوالفضل بعد از شیخ احمد غزالی به هدایت سالکان مشغول بود.

وی با شیخ ابونجیب سهره وردی وعین القضاه همدانی برادر طریقت بوده است. ابوالفضل بستی در سال 550 هجری قمری در زمان سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی وفات یافت.

ابوحاتم سجستانی


سهل بن محمدبن عثمان بن یزید سجستانی، معروف به ابوحاتم سجستانی از بزرگان علم وادب، فقه، حدیث و لغت دوران خویش در سیستان بوده است. وی از شاگردان ابوزید بلخی و ابو عبیده و اخفش بوده است.

ابوحاتم مولف کتب بسیاری در علم صرف و نحو لغت و شعر است.از شاگردان وی نیز به محمدبن جریرطبری می‌توان اشاره نمود که علم حدیث را نزد ایشان فراگرفته است.

ابوسعید سجزی


ابوسعیداحمدبن عبدالجلیل سجزی، (وفات:۴۱۴ ه.ق.) ستاره‌شناس و ریاضی‌دان بزرگ و مشهور ایرانی قرن چهارم هجری است که با ابوجعفر احمد بن محمد صفاری و عضدالدوله معاصر و از اهالی سیستان بوده و در خراسان و شیراز زیسته است.

ابوسعید سجزی از دانشمندانی است که زیج مامونی را بنیاد کرد وی دور کره زمین را محاسبه نمود. به طوری که تفاوت آن با محاسبات کنونی فقط چند متر اختلاف دارد. ابوریحان بیرونی می‌گوید: «از ابوسعید سجزی، اسطرلابی از نو واحد بسط دیدم که شمالی و جنوبی مرکب نبود و آن را اسطرلاب زورقی نامند و او را به جهت آن تحسین نمودم.»

ابوسلیمان سجستانی


ابوسلیمان محمدبن طاهر بن بهرام سجستانی معروف به منطقی، از عرفای سیستانی قرن چاره هجری است.ابوسلیمان بین عصر فارابی و شیخ الرئیس ابوعلی سینا می زیسته است.

وی بعضی از رسائل خویش را به نام عضدالدوله دیلمی تالیف نموده است. علم و منطق را نزد ابوبشرمتی بن یونس منطقی نصرانی و ابوزکریا یحی بن عدی منطقی، تحصیل نموده است.

از شاگردان وی می‌توان به ابوحیان توحیدی حکیم ونویسنده اشاره نمود. جوئل.ل.کرمر(joel.l.kremer ) از دانشمندان غربی عصر حاضر در کتابی تحت عنوان «فلسفه در عصر رنسانس اسلامی» می‌گوید: ابوسلیمان سجستانی (سیستانی)نقش بسیار زیادی در انتقال میراث فرهنگی یونان باستان در گستره فرهنگی ایرانی و اسلامی داشته است.
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانی , سیستانیهادرگلستان , دانشجویان سیستانی , نیمروز , شهرسوخته , زابل , زابلی , عکس , ایران باستان , تکر , آذری , گلستان نو , سایت های سیستانی , بزرگان سیستان , مطبوعات سیستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 325
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمدآذری

سیستانیها،یعقوب لیث سیستانی ونقش اودرحفظ زبان فارسی

یعقوب (پسر ِ) لیث یکی از پادشاهان ایران از دودمان صفاری بود. یعقوب بن لیث مردی بود از قریه قرنین در سیستان. لیث پدر یعقوب در سیستان شغل رویگری داشت. او سه پسر داشت بنام‌های یعقوب و عمر و علی. هر سه پسران لیث حکومت کردند اما دوره حکومت آنان چندان نپایید. یعقوب نیز در اوایل مانند پدر رویگری می‌کرد و هرآنچه بدست می‌آورد به دوستانش ضیافت می‌کرد. چون به سن رشد رسید عده‌ای از عیّاران او را به سرداری خود برگزیدند.
در سال ۲۳۷ که طاهر بن عبدالله در خراسان حکومت می‌کرد مردی از اهل بُست به‌نام صالح بن نصر کنانی بر سیستان چیره شد و یعقوب به خدمت وی در آمد. طاهر که مردی با تدبیر بود صالح بن نصر را از سیستان براند و پس از وی درهم بن نصر (یا نضر) خروج کرد و سیستان را تصرف نمود و سپاهیان طاهر را از سیستان براند. درهم که نتوانست از عهده‌ای سپاهیان برآید یعقوب را سردار سپاه خویش تعین کرد. سپاهیان چون ضعف فرماندهی درهم را دیدند از فرماندهی یعقوب اسقبال نمودند
.

پس از چندی والی خراسان با تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به خدمت خلیفه در آمد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا می‌گیرد او به دفع خوارج می‌رود. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری می‌کردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد. باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد. این بار شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت. پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکش‌های گرانبها نزد خلیفه بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.
یعقوب در سال ۲۵۷ باز به فارس لشکر کشید و خلیفه المعتمد به وی پیغام داد که ما ملک فارس را به تو نداده‌ایم که تو به آنجا لشکر کشی کنی. المؤفق برادر خلیفه که صاحب اختیار مملکت بود پیامی نزد یعقوب فرستاد مبنی بر اینکه ولایت بلخ و تخارستان و سیستان مربوط به یعقوب است. یعقوب نیز بلخ را تصرف نموده متوجه کابل شد والی کابل را اسیر و شهر را تصرف نمود. پس از آن به هرات رفت و از آنجا به نیشاپور و محمد بن طاهر حاکم خراسان را با اتباعش اسیر و به سیستان فرستاد و از آنجا روانه طبرستان شد تا در آنجا با حسن بن زید علوی بجنگد. حسن درین جنگ شکست خورد فرار نمود و به سرزمین دیلمان رفت. یعقوب از ساری به آمل رفت و خراج یکساله را جمع کرد و روانه دیلمان شد، در راه در اثر بارش باران عده زیادی از سپاهیانش کشته شده و خود مدت چهل روز سرگردان می‌گشت. یعقوب پیامی نزد خلیفه فرستاد مبنی بر اینکه طبرستان را فتح کرده حسن را منزوی ساخته‌است به امید اینکه مورد نظر خلیفه واقع گردد. اما خلیفه حکمی را توسط حاجیان به خراسان فرستاد که چون وی از حکم ما تمرد کرد و به حکومت سیستان بسنده نکرد او را در همه جا لعن کنند.
پدر زبان پارسی بعد از اسلام در ایران
یعقوب لیث صفار نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران، به عنوان زبان رسمی ایران اعلام کرد و پس از آن دیگر کسی حق نداشت در دربار او به زبانی غیر از پارسی سخن بگوید. دکتر محسن ابوالقاسمی در کتاب «تاریخ زبان فارسی» آورده‌است:«.... در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که این رسمیت تا کنون ادامه دارد.» در منابع کهن نیز از این رویداد نام برده شده‌است. نویسنده «تاریخ سیستان» چنین روایت کرده‌است: یعقوب فرا رسید و بعضی از خوارج که مانده بودند ایشان را بکشت و مال‌های ایشان برگرفت. پس شعرا او را شعر گفتندی به تازی: قد اکرم الله اهل المصر و البلد بملک یعقوب ذی الافضال و العدد. چون این شعر برخواندند او عالم نبود، در نیافت، محمدبن و صیف حاضر بود و دبیر رسایل او بود و بدان روزگار نامه پارسی نبود، پس یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟» محمد وصیف پس شعر پارسی گفتن گرفت و اول شعر پارسی اندر عجم او گفت.» فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی، دنباله پارسی میانه زردشتی است. تا عهد یعقوب لیث، زبان رسمی ایران یا حکومت‌های ایران، زبان عربی بود. یعقوب در سال ۲۵۴ هجری قمری زبان پارسی را رسمی کرد و زبان رسمی ایرانی است. پس از یعقوب هم سامانیان و آل بویه این زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند، دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه مند بود و دولت غزنوی، فارسی را در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آید به نام اردو که زبان رسمی دولت پاکستان شد و به الفبایی که از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته می‌شود. زبانی که در هند، آن را هندوستانی می‌نامند و به الفبایی که از الفبای سنسکریت گرفته شده، نوشته می‌شود، با اردو یک منشأ دارد. سلجوقیان زبان فارسی را در آسیای کوچک رایج کردند. در دولت عثمانی زبان فارسی رایج بود. برخی از سلاطین عثمانی چون محمد فاتح و سلیم اول به فارسی شعر سروده‌اند. اما تسلط استعمار بر کشورهای شرق سبب شد که از رواج فارسی کاسته شود.
کشمکش میان صفاریان و خلافت بغداد

محمد بن واصل تمیمی بر فارس چیره شده بود. المتعمد عباسی فارس را به موسی بن بغا داد، موسی نیز عبدالرحمان بن مفلح را به جنگ محمد بن واصل فرستاد، عبدالرحمان شکست خورد و اسیر شد. چون یعقوب در سیستان خبر بالا گرفتن کار ابن واصل را شنید طمع در ولایت فارس بست، در حالیکه محمد بن واصل در اهواز بود وی رو به فارس نهاد و فارس را تصرف کرد. در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان و ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. خلیفه برادرش الموفق را به جنگ با یعقوب فرستاد، یعقوب درین جنگ شکست خورد و فرار کرد. بسیاری از اموال یعقوب بدست سپاهیان بغداد افتاد، و به نام غنیمت به بغداد برده شدند. المؤفق به علت بیماری به بغداد بازگشت و یعقوب نیز در گندی‌شاپور به قولنج مبتلا گشت. خلیفه رسولی را با منشور ولایت فارس و استمالت نزد یعقوب فرستاد. یعقوب قدری نان خشک و پیاز و شمشیر را پیش روی خود نهاد و به رسول گفت: «به خلیفه بگو که من مردی رویگر زاده‌ام و اکنون بیمارم و اگر بمیرم تو از من رها می‌شوی و من از تو، اگر ماندم این شمشیر میان ما داوری خواهد کرد، اگر من غالب شوم که به کام خود رسیده باشم و اگر مغلوب شوم این نان خشک و پیاز مرا بس است.»

یعقوب در سال ۲۶۵ در گندی شاپور در اثر قولنج در گذشت. یعقوب را مردی باخرد و استوار توصیف کرده‌اند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود او را نسبت استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود.
آرامگاه یعقوب لیث صفاری

آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۲ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام اسلام‌آباد دزفول یا شاه‌آباد دزفول قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار می‌رسد و در روستایی در ۱۰ کیلومتری دزفول (سمت راست جاده دزفول شوشتر) واقع شده‌است. بنا احتمالا آرامگاه شاه ابوالقاسم، سردار نامی ایران، یعقوب لیث صفاری، است که در شهر جندی شاپور وفات یافته‌است. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمت‌های مختلف، قدیمی‌ترین قسمت آن مربوط به دوره سلجوقی است.
 



:: برچسب‌ها: سیستان , سیستانیها , سیستانی , عکس , ایران باستان , نیمروز , تکر , آذری , دانشجویان سیستانی , وبلاگهای سیستانی , سایت های سیستانی , بزرگان سیستان , گلستان نو , طایفه های سیستان , زابل , زابلی , رستم , چاه نیمه , ,
:: بازدید از این مطلب : 766
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 11 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد